آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
دمی با دلارام
فرهنگی ومذهبی وپزشکی
شخصی نزد سلطان محمود سبکتکین رفت و گفت: مدتی بود
که می خواستم رسول خدا (ص) را در خواب ببینم و غم خود
را برایش بازگو کنم که سعادت مساعدت نمود و در شب گذشته
به این دولت رسیدم و جمال با کمال آن حضرت را در خواب دیدم
و گفتم : یا رسول الله ٬ هزار درهم قرض دارم و برای ادای آن
قادر نیستم ٬ می ترسم که اجل برسد و آن بدهی در گردن من
باقی بماند ؛ آن حضرت فرمود : برو نزد محمود سبکتکین و آن
مبلغ را از او بستان ؛ عرض کردم : شاید از من باور نکند و
نشان طلبد . فرمود : به او بگو به آن نشان که در اول شب ٬
سی هزار مرتبه بر من صلوات می فرستد و در آخر شب ٬
سی هزار مرتبه دیگر بر من صلوات می فرستد ؛ سلطان محمود
از شنیدن این خواب به گریه آمد و تصدیق کرد و قرض او را
ادا کرد و هزار درهم دیگر نیز به او بخشید ؛ اطرافیان سلطان
تعجب کردند و گفتند : ای سلطان ٬ حرف های این مرد را
چگونه تصدیق می کنی و حال آنکه ما در اول شب وآخر شب
با تو هستیم و نمی بینیم که به فرستادن صلوات مشغول باشی و
اگر کسی در تمام اوقات شبانه روز به فرستادن صلوات مشغول
باشد ٬ نمی تواند شصت هزار صلوات بفرستد.
سلطان محمود گفت : من از علما شنیده ام که هر که یک بار این
صلوات را بفرستد گویا چنان است که ده هزار مرتبه صلوات
فرستاده است و من در اول شب سه مرتبه و در آخر شب نیز
سه مرتبه این صلوات را می خوانم .پس این شخص که پیغام
آن حضرت را آورده راست می گوید و این گریه من از شادی
است .
![]() نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |